پنج سال پس از زنده ماندن از قتل عامی که توسط آرتِ دلقک در هالووین رخ داد، سینا و جاناتان هنوز در حال تلاش برای بازسازی زندگی از هم پاشیده خود هستند. با نزدیک شدن به فصل تعطیلات، آنها سعی می کنند حال و هوای کریسمس را در خانه برپاکنند و وحشت های گذشته را پشت سر بگذارند. اما درست زمانی که فکر می کنند در امان هستند...

یک تفنگچی پیر و دخترش باید با عواقب گذشته خود روبرو شوند، زمانی که پسر مردی که او سال ها پیش او را به قتل رسانده می رسد تا انتقام خود را بگیرد.

یک پسر آبدارچی برای یک تیم فوتبال کالج متوجه می شود که توانایی تکلینگ منحصر به فردی دارد و عضوی از تیم می شود.

پس از 15 سال، مایکل مایرز، که هنوز بسیار خطرناک است، از آسایشگاه روانی فرار می کند و بلافاصله به هادونفیلد باز می گردد تا خواهرش، لوری را پیدا کند.

در حومه هوویل، گرینچ سبز و انتقام جو زندگی می کند که قصد دارد کریسمس را برای همه شهروندان شهر خراب کند.

«نیک» ( جیمز ) و «رونی» ( وان ) از دوران کالج با یکدیگر دوستان صمیمی بودند، تا اینکه نیک پی می برد رفیق مجردش وان به او خیانت کرده و با همسرش ارتباط مخفیانه دارد...

«موگلی» پسر بچه ای است که در جنگل و میان حیوانات بزرگ شده است. وقتی خبر بازگشت ببر درنده ی جنگل، «شیرخان»، می رسد، پلنگی به نام «باگیرا» داوطلب می شود که «موگلی» را برای فرار از جنگل و پیوستن به آدم ها همراهی کند...

سه سال بعد از استعفای ریچارد نیکسون(فرانک لنجلا) ، رئیس جمهور امریکا همچنان ساکت بود و در مورد رسوایی واترگیت حرفی به میان نیاورده بود.تا اینکه حاضر شد با یکی از شومن های تلویزیون در یک نشست مطبوعاتی شرکت کند. ولی انتخاب مصاحبه کننده در این نشست توسط نیکسون همه را شگفت زده کرد زیرا او دیوید فارست(شین) را بعنوان مجری برگزید ولی سرانجام این نشست به یک نبرد هوشمندانه در برابر دوربین انجامید …