داستان سریال در شهر خیالی میستیک فالز، ویرجینیا، شهری است که دارای تاریخ ماوراء طبیعی است. داستان زندگی النا گیلبرت (نینا دوبرو)، دختر نوجوانی است که به تازگی هر دو والدین خود را در یک تصادف رانندگی از دست داده است، زیرا عاشق یک خون آشام 162 ساله به نام استفان سالواتوره (پل وسلی) می شود.

یک تورنمنت توسط ده‌ها مرد ثروتمند تماشا می‌شود که شرط بندی می‌کنند که کدام یک از 30 قاتل در 24 ساعت آینده جان سالم به در می‌برد و "کشته یا بمیرد" و جایزه 10،000،000 دلاری را دریافت می‌کند. در یک شهر انگلیسی با دوربین های مداربسته فراوان اتفاق می افتد.

هنگامی که دوست هکر رایانه آنها به طور تصادفی یک سیگنال بی سیم مرموز را ارسال می کند، گروهی از همکاران گرد هم می آیند تا مانع از تسلط یک شیطان وحشتناک بر جهان شوند.

«جنگ های وی» داستان پس از شروع یک بیماری مرموز که افراد جامعه را به خون آشام تبدیل می کند را روایت میکند. دکتر لوثر سوان در مقابل بهترین دوست خود قرار می گیرد که اکنون یک رهبر قدرتمند خون آشام است.سریال داستان شروع اولین جنگ خون‌آشام‌ها را روایت می‌کند، از قتل‌های وحشیانه‌ای که توسط افراد تازه آسیب دیده انجام می‌شود تا نبردهای کامل با هسته‌های تروریستی خون‌آشام، و جناح‌های صلح‌طلب در بین آن‌ها.

لس آنجلس، اندی کانرز در مسابقه ای شرکت می کند که در زمینه استعداد یابی افراد نترس و بی‌باک فعالیت دارد. اندی عاشق است و نزدیک یک سال است که با لورن نامزد کرده است اما او کمتر به لورن عشق می ورزد و در تخت‌خواب نیز زیاد حرفی برای گفتن ندارد ...

«شان بیتمن» (وان دربیک)، دانشجوی کامدن کالج، یکی از معتبرترین مدارس خصوصی شرق امریکاست. «شان» از «لورن هایند» (سوسامن) دانشجویی مقید به اصول اخلاقی و ظاهرا غیر قابل دسترسی، خوشش آمده است؛ در حالی که «لورن» شیفته ی «ویکتور» (پاردیو)، پسری خوش سیما و از خود متشکر شده است...