سیشیرو ناگی، دانش‌آموز دوم دبیرستان، پس از نشان دادن استعداد فوق‌العاده‌اش در فوتبال، دعوت‌نامه‌ای به پروژه قفل آبی دریافت می‌کند و با مهاجمانی از سراسر کشور ملاقات می‌کند.

پسری به نام ایتسوکا شیدو با دختری روحانی آشنا می شود که توسط دنیایی ویران طرد شده است. دختری که شیدو او را توهکا می نامد که 30 سال پیش بسیاری از بشریت را از بین برده و اکنون بازگشته است.

هاروکا ساکورا به تازگی شروع به تحصیل در دبیرستان فورین کرده است. مدرسه‌ای متشکل از افراد منحط که فقط به خاطر قدرت جنگجویانه‌شان شناخته می‌شوند - قدرتی که آنها برای محافظت از شهرشان در برابر افراد خطرناک، استفاده می‌کنند، برخلاف بقیه دانش آموزان، هاروکا علاقه‌ای به قهرمان شدن یا عضویت در هیچ تیمی ندارد ، او فقط می‌خواهد مسیر خود را به سمت قدرتمندترین عضو دبیرستان هموار کند...

این مسابقه نهایی است. در این کراس اوور هنرهای رزمی بی سابقه و سخت،مبارزین افسانه ای یعنی «باکی هانما» و «کنگان آشورا» با یکدیگر به مبارزه می پردازند...

باکی پسر جوانیست که با تمرکز شدید تلاش می‌کند تا قدرتمند شود، قدرتمندتر از پدرش. باکی می‌خواهد با پنج تن از زندانیان وحشی و بی رحمانه مرگبار در سراسر جهان مبارزه کند...

قهرمان داستان، باکی هانما، با تمرکز شدید تمرین می کند تا آنقدر قوی شود که از پدرش، یوجیرو هانما، قوی ترین مبارز جهان، پیشی بگیرد.

دو غریبه متوجه می شوند که به طرز عجیبی به هم ربط داده شده اند. با شکل گیری این ارتباط، آیا فاصله ی مکانی تنها چیزیست که آن ها را از هم جدا نگه خواهد داشت؟

Izumi Shinichi یه پسر هفده ساله که با مادر و پدرش در یک محله ی آروم در شهر توکیو زندگی میکنه یک شب موجودات فضایی به زمین حمله می کنند انها وارد بدن میزبانشون میشند و در مغز انسان ها ساکن میشندو یکی از انها که سعی داشت از طریق گوش وارد مغز ایزومی بشه وقتی دید با وجود هدفن نمیتونه وارد بازوی راست ایزومی شد و اون بخش رو گرفت و از آن خودش کرد اسمش میگیه!راستی یادم رفت بگم وقتی بدن انسانی را تصاحب می کنند و مغزش را به کنترل درمیارند میرند سراغ آدم ها که بخورنشون! حالا ایزومی که مغزش توسط میگی تصرف نشده داره سعی میکنه هم در کنار اون زندگی کنه هم سعی می کنه جلوی اون دسته از موجودات بیگانه ای که با آدم ها حمله میکنند با کمک میگی بگیره و این طوری یک داستان سراسر مرگ و حماقت شروع میشه...

داستان این انیمه چندین سال پس از برنامه ی زیرو رکوییم للوچ جریان دارد.

جوانی طلسم نفرین شده (انگشت شیطان) را قورت می دهد، و خود نفرین می‌شود. او برای پیدا کردن اعضای باقیمانده بدن شیطان و نجات جان خود به مدرسه جادوگری می‌رود.

آستا، پسری بدون جادو می باشد که در دنیایی که همه چیز آن به جادو بستگی دارد، متولد شده است. در این میان رقیب او یونو، جادوگر نابغه‌ای است و…

این داستان افسانه ای در رابطه با روح دختری می باشد که هنگام آتش بازی ظاهر می شود.

پس از وقوع یک تراژدی، زندگی دختری 16 ساله به نام توهرو هوندا به کلی عوض می‌شود.