در سال ۱۹۸۵ متفاوت با واقعیت، ابرقهرمانان در میان مردم وجود دارند. قاتل یکی از ابرقهرمانان سابق، رورشاک را به دنبال رد خود می کشد و در این بین چیزی را فاش می کند که می تواند سرنوشت دنیا را متفاوت با چیزی که ما میشناسیم رقم بزند.

گرگ هفلی 12 ساله ای است که تازه دوران ابتدایی را پشت سر می گذارد و به مدرسه راهنمایی می رود، جایی که باید عواقب و مسئولیت را برای زنده ماندن در سال بیاموزد.

باب مونرو و خانواده ناکارآمدش برای یک سفر جاده‌ای به کوه‌های راکی کلرادو، یک ماشین RV اجاره می‌کنند، جایی که در نهایت باید با یک جامعه عجیب و غریب از کمپینگ‌ها مبارزه کنند.

دختر جوانی یک جعبه عتیقه می خرد، غافل از اینکه درون این جعبه یک روح باستانی زندگی می کند. پدر دختر با همسر سابقش همکاری می کند تا راهی برای پایان دادن به نفرین فرزندشان پیدا کنند.

بازرس «کانرز» (استاتم) به همراه یک پلیس تازه کار بنام «دکر» (فیلیپ) فرماندهی عملیاتی بر علیه گروهی از سارقان بانک را بر عهده دارند. سارقان که سردسته شان فردی به نام «لورنز» (اسپاینز) است بدون دزدیدن حتی یک پنی از بانک، آنجا را ترک می کنند. اما طولی نمی کشد که مشخص می شود آنها ویروسی را در سیستم بانک وارد کرده اند، و از این طریق یک میلیارد دلار را از حساب های مختلف ربوده اند...

یک نیروی شیطانی از "فردی کروگر" به عنوان دروازه ای به دنیای واقعی استفاده می کند."نانسی" تلاش می کند این نیروی شیطانی را قبل از وارد شدن به دنیای ما نابود سازد...

داستان پرستاری به اسم "سوست کلو" که در دهکده ای کوچک زندگی میکند و رهبری مردم را برای ایستادگی دربرابر زورگویان سیاسی که به منطقه زندگی شان علاقمند شده اند، برعهده میگیرد.