یکی از دوستان قدیمی کنای در یک تلاش به کمک او نیاز دارد که باعث شگفتی فزاینده کودا شد.

خدا با ایوان باکستر نماینده کنگره تماس می گیرد و به او می گوید که برای آماده شدن برای یک سیل بزرگ یک کشتی بسازد.

وقتی بیکینی باتم از اقیانوس بیرون می‌آید، سندی چیکس و دوستش باب اسفنجی شلوار مکعبی به شهر محل تولد سندی یعنی تگزاس می‌روند تا با کمک خانواده او، پاتریک، اسکویدوارد، آقای خرچنگ و باقی افراد شهر را نجات دهند...

او (لری دیوید) همه چیز دارد: زنی دوست‌داشتنی، دوستان خوب، موفقیت کامل، خانه عالی... چه چیزی می‌تواند زندگی لری را به چالش بکشد؟

وقتی دوست پسرش او را قبل از تعطیلات عجیب و غریبشان رها می کند، زن جوانی مادر بسیار محتاطش را متقاعد می کند که با او به بهشت سفر کند و نتایج غیرمنتظره ای به همراه دارد.

یک طوطی اهلی بنام بلو از یک شهر کوچک، پرنده‌ای مستقل بنام جول را ملاقات می کند. بلو همراه این پرنده رویاهایش، به دنبال ماجراجویی های جدیدی می رود...

مانند سایر حیوانات در انبار، اوتیس گاوِ (استیو اودکرک) دوست دارد زمانی که کشاورز دور است آواز بخواند و بازی کند. با این حال، گاو بی خیال باید به زودی شجاعت رهبری بودن را پیدا کند که به طور غیرمنتظره ای خود را در موقعیت مسئولیت بزرگی بیابد.

اختراعات دانشمند شرمن کلمپ، ازدواج آتی او با همکار زیبایش دنیس گینز و شهرت او توسط کلون شیطانی او بادی لاو تهدید می شود.

یک راکون مکار یک خانواده نامتناسب از موجودات جنگلی را فریب می دهد تا به او کمک کنند تا بدهی غذایش را بپردازد، با حمله به فضای جدید حومه شهر که در هنگام خواب زمستانی ظاهر شد ... و خود درسی در مورد خانواده می آموزد.

وقتی یک مرد معمولی یک ابرقهرمان را برای نیازش کنار می گذارد، او از قدرت خود استفاده می کند تا زندگی او را به جهنم تبدیل کند.

یک فیلم کمدی در مورد آنچه می‌تواند اتفاق بیفتد وقتی که گوشی موبایل خود را بیشتر از هر چیز دیگری در زندگی دوست دارید.

«ولما» دینکلی، یک کارآگاه بالقوه نوجوان بداخلاق، که به فرد جونز مظنون به قتل علاقه دارد. از آنجایی که مادرش سال‌ها قبل ناپدید شده بود، ولما هر بار که سعی می‌کند معمایی را حل کند، توهمات وحشتناک مبتنی بر گناه دارد، علاقه‌ای مادام‌العمر که ناپدید شدنش را سرزنش می‌کند.

پزشکی خوش سیما، جذاب و ثروتمند به نام «کوین فیلدز» (وارتان)، با دختری به نام «شارلت» (لوپز) آشنا می شود و حس می کند که بخت با سروصدای زیاد در خانه اش را زده است. اما مشکل این جاست که مادر «کوین»، «وایولا فیلدز» (فاندا)، مجری سرشناس تلویزیونی، تازه از کار بی کار شده و حاضر نیست پسرش را با کسی تقسیم کند...

داستان سه مادر پُرکار که هیچگاه از زحماتشان قدردانی نمی شود. بنابراین برای خلاص شدن از زندگی روزمره، تصمیم می گیرند خودشان را از قید و بندهای زندگی رها کرده و برای شاد بودن آزادی عمل بیشتری را در اختیار خود قرار دهند.

ایمی میچل یک زن متاهل و مادر دو نوجوان به اسم‌های جین(یک دختر سختکوش و همواره مضطرب) و دیلن(یک پسر تنبل) است. ایمی سخت تلاش می‌کند که مادر خوبی برای فرزندانش باشد. طی اتفاقاتی ایمی متوجه می‌شود که مسئولیت‌های بیش از حد برعهده گرفته است و هیچ وقتی برای تفریح و خوشی در زندگیش باقی نگذاشته بنابراین تصمیم میگیرد زندگی خودش و اطرافیانش را تغییر بدهد...