داستان عاشقانه یک مرد مسن و یک زن جوان که این رابطه غیر عادی در یک کشتارگاه اتفاق می افتد. آنها تصمیم می گیرند که در یک جنگل زندگی رویایی خود را داشته باشند اما سرنوشت روی دیگر خود را نشان می دهد.

داستان فردی که همه چیزش را در انقلاب سال 1848 مجارستان از دست داد، اما فرصتی مجدد پیدا میکند تا همه چیز را بدست بیاورد.

در بین سال‌های 1993 تا 1999، فردی از 29 مرکز مالی در بوداپست سرقت کرده است. بانک‌ها، دفاتر پستی و حتی آژانس‌های مسافرتی قربانی اعمال مجرمانه و دیوانه‌وار او بوده‌اند. پلیس هیچ سرنخ و امیدی برای پیدا کردن او در طول این شش سال نداشته است. تنها نشانی که از او در صحنه‌های جرم باقی می‌ماند، بویی خاص و متمایز است که همین امر باعث شده تا در رسانه‌ها به او لقب "راهزن مست" داده شود.