1953

پس از کشته شدن دو آمریکایی هنگام فرار از دست یک P.O.W آلمانی. اردوگاه در جنگ جهانی دوم، بازاری سیاه پادگان، جی. سفتون، مظنون به یک خبرچین است.

پس از اینکه متوجه شدند مردم آمریکای شمالی در حال بازدید از روستاهای اسپانیایی هستند، شهروندان ویلار دل ریو شروع به آماده کردن خود برای استقبال از آنها می کنند.

وندی و برادرانش به همراه قهرمان داستان هایشان، پیتر پن، به دنیای جادویی نورلند می روند.

زوجى پیر ( ریو و هیگاشیاما ) به توكیو مى‏ آیند تا از پسر پزشك‏شان « یامامورا » و دخترى ( سوگیمورا ) كه صاحب آرایشگاه است دیدن كنند . آنان به قدرى گرفتارند كه نمى‏ توانند به پدر و مادر خود رسیدگى كنند . تنها كسى كه در توكیو وقت خود را صرف رسیدگى به زوج پیر مى‏ كند ، بیوه‏ ى پسر در جنگ كشته‏ شده‏ شان ( هارا ) است...

روستای دورافتاده‌ای در جنوب آمریکا، شرایط نابسامانی دارد و اکثر مردم آن بیکار هستند. یک شرکت نفتی، به چهار نفر راننده نیاز دارد تا محموله‌ی خطرناک «نیتروگلیسیرین» را به محل مورد نظر برسانند اما راه رسیدن به آنجا، نا امن و پر از خطرات مختلف است.

شاهزاده «آن»، مشغول سفر به کشورهای مختلف اروپایی است و در آخرین سفرش، به کشور ایتالیا و شهر رُم وارد می‌شود. او از برنامه‌های روزانه، کاملا خسته شده و دوست دارد یک زندگی پر از شور و شوق را تجربه کند. همین انگیزه باعث می‌شود، شبانه، قصر را ترک کرده و بی‌خبر وارد شهر رُم شود.

دو زوج در ماه عسل خود به مسافرخانه ای می روند،اما بالا گرفتن تنش بین یک زن و همسرش منجر به قتل و کشتار می شود...

دو دوست، یكى با موهاى خرمایى، « دوروتى » ( راسل ) و دیگرى بلوند، « لورلاى » ( مونرو )، در دو مسیر كاملا متفاوت سرنوشت خویش را مى‏ جویند...

یک شخصیت پنج مرد جوان را در نقطه عطف زندگی شان در شهر کوچکی از ایتالیا آموزش می دهد...

ژاپن قرن شانزدهم . « گنجورو » ( مورى ) و « توبئى » ( اوزاوا ) كوزه‏گران روستایى در رؤیاى ثروت و آسایش عازم بازار شهر بزرگ مى‏ شوند . « گنجورو » مفتون « بانو واكاسا » ( كیو ) ى ثروتمند مى‏ شود و زنش ، « میاگى » ( تاناكا ) را از یاد مى‏ برد ، در حالى كه « واكاسا » شبحى بیش نیست...

« پولا » ( مونرو )، « لوكو » « گریبل » و « شاتس پیج » ( باكال )، سه مدل بلوند نیویوركى، آپارتمانى اجاره مى‏‌كنند تا سه میلیونر پابه‏ سن گذاشته را به تور بیندازند، اما در عوض به مردانى متوسط الحال دل مى‏‌بازند...

"هری لاند" نوجوان نوزده ساله با "مونیکا" هجده ساله،دختری بی پروا و سرکش آشنا شده و عاشق یکدگیر می شوند.آنها خانواده و کار خود را در شهر کوچک خود رها کرده و به وسیله قایق پدر "هری" به جزیره ای دور افتاده رفته و تابستان را در آنجا سپری می کنند...

جنگل‏هاى افریقا . « الوییز كلى » ( گاردنر ) دختر نمایش‏گرى است كه در انتظار ورود كشتى بخار ، نزد شكارچى جذابى به نام « ویكتور مارسول » ( گیبل ) و گروهش مى‏ماند . آن دو كم‏كم به هم علاقه‏مند مى‏شوند اما با ورود یك انسان شناس به نام « دانلد نوردلى » ( سیندن ) و همسر ظاهرا سرد ولى آتشین مزاجش ، روابط پیچیده مى‏شوند .

بندر پرل هاربر ، جنگ جهانى دوم . سرباز تازه وارد ، « رابرت ا . لى پرویت » ( كلیفت ) ، از بوكس حرفه‏اى بیزار شده است و حاضر نیست كه بار دیگر داخل رینگ برود . پس از این كه فرمانده جدید او « سروان هولمز » ( اوبر ) مى‏بیند « پرویت » به هیچ صورتى دیگر بوكس بازى نخواهد كرد به « گروهبان میلتن واردن » ( لنكستر ) دستور مى‏دهد تا با سپردن كارهاى پست او را اذیت و خوار و خفیف كند...

داستان زندگی عجیب و باورنکردنی شعبده بازی به نام هری هودینی که کار های خطرناک و باورنکردنی اش شهرت بسیاری برایش در پی داشت.