1992

یک ماریاچی در سفر با یک جنایتکار قاتل اشتباه می شود و باید از گروهی که قصد کشتن او را دارند پنهان شود.

هنگامی که یک خواننده کلوپ شبانه مجبور می شود از اوباش در صومعه پناه بگیرد، او در نهایت گروه کر صومعه را به یک گروه کر روحی تبدیل می کند که با رپرتوار موتاون کامل می شود، تا زمانی که مشهور شدن ناگهانی گروه کر هویت او را به خطر می اندازد.

هنگامی که یک هنرپیشه در حال محو شدن جاودانگی را می آموزد، آن را راهی برای پیشی گرفتن از رقیب دیرینه خود می بیند.

یک مامور سرویس مخفی، وظیفه محافظت از یک خواننده را بر عهده می گیرد که سبک زندگی او بسیار متفاوت از یک رئیس جمهور است.

یک پسر خیابانی مهربان و یک وزیر تشنه قدرت برای یافتن چراغ جادویی که قدرت برآورده کردن عمیق ترین آرزوهای آنها را دارد، رقابت می کنند.

Batman : The Animated Series نام اصلی این مجموعه می باشد که در سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۵ در سه فصل پخش شده است و یک جایزه ی بسیار مهم امی هم گرفته است. همانطور که می دانید "بتمن" یکی از زیبا ترین و به یاد ماندنی ترین انیمیشن هایی هست که بر اساس یه کاراکتر کمیک بوک ساخته شده است. اگه از طرفدار های پروپاقرص بتمن باشید احتمالا قسمت هایی از این انیمیشن زیبا رو دیده اید. هر قسمت داستانی از نقش آفرینی های بتمن رو روایت می کند و در این مجموعه تقریبا با همه ی دشمن های بتمن روبرو می شویم از "هاروی دنت" تا "ایس من" و…

داستان موجودی میمون شکل که مادر یک مردی را گاز می گیرد. زن بیمار شده و بعد از مدتی می میرد، اما طولی نمی کشد که دوباره به زندگی برمیگردد و شروع می کنند به کشتن و خوردن سگ‌ها، پرستاران و همسایه‌ها و ...

ویتنام، سال 1969. «لوک» (وان دام) از دستور مافوقش، «گروهبان اسکات» (لوندگرن) برای کشتن دو ویتنامی بی گناه سر باز می زند، و درگیری بین این دو، منجر به کشته شدن هر دو می شود، و اجسادشان را میان یخ به امریکا باز می گردانند. صحرای نوادا، زمان حال. «لوک» و «اسکات» همراه گروهی از سربازان که همگی به طور مصنوعی به حیات بازگشته اند ـ و حالا سربازان همگانی نام دارند ـ مأموریتی مشکل را به انجام می رسانند...

بعد از اینکه یک سرقت ساده از جواهر فروشی شکست می خورد، سارقانی که از آن سرقت جان سالم بدر برده‌اند به این نتیجه می رسند که یکی از آن‌ها نفوذی پلیس است...

«جادی» (ویتاکر)، سرباز سیاه پوست انگلیسی را اعضای ارتش آزادیبخش ایرلند می ربایند و محکوم به اعدام می کنند. «فرگوسن» (ری)، مأمور اجرای حکم، عامدانه به «جادی» مهلت فرار می دهد. با این همه «جادی» برحسب تصادف کشته می شود. حالا «فرگوس» به لندن می رود و سراغ «دیل» (دیویدسن)، دوست «جادی» را می گیرد...

دوقلوهایی که هنگام تولد از هم جدا شده اند به راههای متفاوتی رفته و یکی تبدیل به مکانیک و دیگری رهبر کنسرت کلاسیک می شود. در نهایت در بزرگسالی با هم برخورد کرده و به اشتباه وارد دنیای یکدیگر می شوند...

بین چهار کارمند دفتر مشاور املاک «پرمیر پراپرتی»، رقابتی در جریان است. به نفر اول یک کادیلاک می رسد و به نفر دوم یک سرویس کارد و چنگال و دو نفر آخر هم اخراج!

بعد از گریختن از سیاره بیگانگان، سفینه ی «الن ریپلی» هم در آن است، در یک معدن سقوط می کند. ریپلی می فهمد که یک موجود بیگانه که بطور مخفیانه وارد سفینه شده، علت سقوط بوده است. این موجود بیگانه شروع به کشتن ساکنان معدن می کند، اما ریپلی نمی داند که دشمن اصلی او چیزی بیشتر از این موجود بیگانه است.

داستان فیلم درباره چهار نوجوانی است که پس از کشته شدن دوستشان در تعقیب قدرت و خوشبختی گرفتار می شوند...

یک کابوی به نام «ویلیام» نزدیک به ده سال است که از آدمکشی دست برداشته و در کلبه‌ای کوچک به همراه بچه‌های خود زندگی می‌کند. او که به شدت پیر و ضعیف شده و در تامین مخارج خانواده‌اش نیز به مشکل برخورده، مطلع می‌شود که برای کشتن دو کابوی، جایزه‌ی 1000 دلاری تعیین شده است.

مونتانا، سال ۱۹۱۰، «نورمن» (شفر) و «پل» (پیت)، پسران نوجوان خانم و آقای «مک‌لین» (بلتین و اسکریت) بر طبق اصول و قوانین کلیسای پرسبیتری بزرگ شده‌اند. آنان ضمناً یاد گرفته‌اند که عاشقانه، ماهیگیری با قلاب را دوست داشته باشند و در رودخانهٔ محلی، ماهی بگیرند. سال‌ها بعد نورمن، برادر بزرگتر جنگلداری می‌خواند و پل، نجات غریق می‌شود. با گذشت زمان بین دو برادر فاصله می‌افتد ولی عشق به ماهیگیری هر از گاه آنان را به هم می‌رساند.

با وقفه ای که جنگ جهانی دوم در مسابقات لیگ بیس بال مردان آمریکا ایجاد می کند، لیگ جدیدی برای رقابت تیم های زنانه تشکیل می شود. در این بین «داتی» (دیویس) و خواهرش، «کیت» (پتی)، و «می» فریبنده (مادونا) به این ورزش مردانه روی می آورند. «جیمی» (هنکس)، مربی دائم الخمر نیز مربی گری آنان را به عهده می گیرد...

رومانی، سال 1462. سلحشوری به نام «ولاد»، معروف به «دراکولا» (اولدمن) از نبرد با سپاهیان ترک باز می گردد و می فهمد که همسرش، «الیزابتا» (رایدر)، به تصور مرگ او خودکشی کرده است. «دراکولا» ایمانش را رها می کند و خون آشام می شود. لندن، 1897. «جاناتان هارکر» (ریوز) به ترانسیلوانی اعزام می شود تا معامله ی املاکی در انگلستان را با «کنت دراکولا» به پایان برساند...